آمار
وبلاگ: |
||
|
||
Template By: LoxBlog.Com
آباژور طرح خورشید
یاس برای همه
جملات ناب
شکلات تلخ
استقلالی هاش بیان تو
سمت خدا
بسیجیان حوزه 6
خواندنيهامفيدترين وبلاگ
انتظارفرج
گلچین کلیپ مذهبی
نمکدون(طنزوسرگرمي)
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
انتظارسبز
و آدرس
www.nikdin.LoxBlog.com
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
اشعارمحرم (اشعاري محتشم کاشاني)
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
***********
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا
***********
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
متن کامل اشعاربالا و......اشعار بسياززيبا و حزن انگيز ديگر اين شاعر گرانقدر در ادامه مطلب
اشعار بسيار زيبا تقديم به مولا،آقا امام زمان(عج)
آه مي کشم تو را , با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا , اي کرامت بهار
دررهت به انتظار,صف به صف نشسته اند
کارواني از شهيد , کارواني از بهار
اي بهار مهربان , در مسير کاروان
گل بپاش و گل بپاش , گل بکار و گل بکار
بر سرم نمي کشي,دست مهر اگر,مکش
تشنه محبتند , لاله هاي داغ دار
دسته دسته گم شدند,مهره هاي بي نشان
تشنه تشنه سوختند , نخل هاي روزه دار
مي رسد بهار و من , بي شکوفه ام هنوز
آفتاب من , بتاب ! مهربان من , ببار !
بقيه اشعار در ادامه مطلب
دنياي ماشيني و ديجيتال امروز مفهوم دلتنگي را هم تغيير داده،دلتنگي هاي امروز ديگر حس وحالي ندارند.دلتنگي امروز ما ماشين و قسط و... شده ديگر آنقدر هم دلتنگ دوستان و خويشان نمي شويم.چون اوقاتمان با موبايل و کامپيوتر و...پر مي شود و جايي و زماني باقي نمي ماند.اين مشغوليات تا آنجا در ما نفوذ کرده که دلتنگي حتي غروب جمعه هم به سراغمان نمي آيد.اگر هم بيايد شايد از سر تظاهر باشد.افسوس...
شايد اين جمعه بيايد..شايد....
تقصیر من است اینکه ، کم می آیی هر گاه شدم اسیر غم می آیی ...
این جمعه وجمعه های دیگر حرف است آدم بشوم سه شنبه هم می آیی!!!
*****
هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد اندوه غم زمان زمین گیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
*****
دل مرده ام ،قبول ...ای مسیح من ! یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن ...
**** *
یوسف از جرم زلیخا گر به زندان می رود یوسف زهرا ببین از جرم ما حبس ابد گردیده است
*****
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم؟ گوشه ای بنشینم و دائم تماشایت کنم
مینویسم روی هر گل نام زیبای تو را تا که شاید جمعه ای آقا ،ملاقاتت کنم
*****
کاش از دلبر نشانی داشتیم بر سر کویش مکانی داشتیم
از برای مهدی صاحب الزمان کاش در دل جمکرانی داشتیم
با اینکه روضه خوانم و میخوانم از «شما» فهمیدهام که "هیچ" نمیدانم از «شما»
یا ایها العزیز! ذلیل معاصیام؛ باید ز شرم چهره بپوشانم از «شما»
میترسم از رسیدن آن جمعهای که "من" قبل از سلام روی بگردانم از «شما»
رویی نماندهاست به چشمت نظر کنم؛ پس بیدلیل نیست، گریزانم از «شما»
"من" اصل "انتظار" تو را بردهام ز یاد؛ با انتظارهای فراوانم از «شما»
"من" نان، به نرخ نام "تو" خوردم حلال کن! محض رضای ذائقه میخوانم از «شما»
سلمان هراتی در سال 1338 هجری شمسی در روستای "مرزدشت" تنکابن، در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. دوران ابتدایی را در روستا گذراند و از سنین نوجوانی با قلم و دفتر و کتاب، انس و الفت گرفت. از همان ابتدای جوانی به دلیل فقر مادی، برای گذراندن معاش به شاگردی می پرداخت و با چوپانان محلی (گالشها) به چوپانی می رفت و از همین رهگذر با ترانه های محلی آشنایی پیدا کرد. از سال 1352 به نوشتن روی آورد و سرودن شعر را تجربه کرد.
فوق دیپلمش را در سال 1362 در رشته هنر گرفت و بلافاصله به کار تدریس هنر در روستاهای تنکابن مشغول شد.
سلمان با شعر متعهد پیوندی ناگسستنی داشت و از همین روست که صمیمیت و خلوص و بی پیرایگی در اشعارش موج می زند و شعر او را از شعر دیگر معاصران متمایز می سازد.
از سلمان هراتی سه مجموعه با نامهای "از این ستاره تا آن ستاره" ، "از آسمان سبز" و "دری به خانه خورشید" به چاپ رسیده است.
زنده یاد سلمان هراتی یقیناً یکی از مصادیق شعر انقلاب است. از او اگر چه بر پیشانی زمانه جز سه دفتر شعر باقی نیست اما همین سه دفتر کافی است تا بتوان در همه قالب های شعری نمونه های کاملی از شعر انقلاب را یافت.
سلمان هراتی در آبانماه 1365 هـ.ش در راه رفتن به مدرسه، بر اثر تصادف جان باخت.آثارش توسط قيصر امين پور گرد آوري وچاپ شد.روحش شاد.
اين هم قسمتي ازشعر:غنچه نرگس
....
آفتاب/ از جبین پاک تو طلوع می کند/ در فضای پاک چشم روشنت/ محو می شود غروب می کند/ ایستاده ای بلند/ روشنان ماهتاب را نظاره می کنی / با تو آسمان تولدی دوباره یافت/ پیشوای کاروان عشق!/ کاروان حماسه می سراید اینچنین:/ انتظار سهم ماست/ اعتراض نیز/ منجیا، یقین تو نیز منتظر/ چشم بر اشاره ی خدا نشسته ای!
.....
دفتر از این ستاره تا آن ستاره حاوي شعرهايي براي نوجوانان است
دانلودمستقيم:از این ستاره تا آن ستاره حجم20KB دانلوداز4shared
دانلودمستقيم:از آسمان سبز حجم66KB دانلوداز4shared
دانلودمستقيم:دری به خانه خورشید حجم60KB دانلوداز4shared
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره می زنند . . . مریضی شفا گرفت
دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت
خورشید و آمد و به ضریح تو سجده کرد اینجابرای صبح خودش روشنا گرفت
پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت
چشمی کنار این همه باور نشست و بعد عکسی به یادگار از این صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد می روم جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت
*****
پناه
حق معرفتی به هر نگاهم داده در حلقهی عشق خویش راهم داده
این ها همه علتش فقط یک چیز است ایرانیام و رضا پناهم داده
غنچه
لحظههای شادی دلهای ما آغاز شد باز ذکرِ حمد حقِ با سینهها دمساز شد
امشب از یومن قدومت یا علی موسی الرضا غنچهای از گلشن آل محمد باز شد
بقيه در ادامه مطلب
توکجايي
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو كجایی؟
و ای كاش كه این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد،
"همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ ... تو کجایی؟ تو کجایی...
ادامه..............
گفتم كه: روى خوبت از من چرا نهانست؟ گفتا:تو خود حجابى ورنه رخم عيانست
گفتم: مرا غم تو، خوشتر ز شادمانى گفتا كه: در ره ما، غم نيز شادمانست!
ادامه..............
و چندين شعربسيار زيبا ديگر در وصف حضرت صاحب الزمان(عج)
اشعار را در ادامه مطلب ببينيد
اشعار روز مبعث
حافظ شیرازی
ستاره ای بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ببوی او دل بيمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرين و چشم نرگس شد
..........ادامه
سعدی شیرازی
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد (ص)
وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد (ص)
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى آمده مجموع در ظلال محمد (ص)
ادامه..........
یا ایها المدثر
از سالها عزیمت
گویا که آمدی تو!
سردی ز چیست آخر؟
میلرزی از چه احمد؟
.........ادامه
علی موسوی گرمارودی
خاستگاه نور
غروبی سخت دلگیر است،و من بنشستهام اینجا
کنار غار پرت و ساکتی تنها
که میگویند:"روزی روزگاری، محبط وحی خدا بودست،
ونام آن حرا بودست"
..........ادامه
اشعار بالا را بصورت کامل درادامه مطلب ببينيد
امشب هلاکم میکنی با کنجِ ابرو یا علی
تا نیمه شب در فکرِ تو گشتم ثناگو یا علی
من کیستم؟ من چیستم؟ جز ذرهی ناقابلی
در پیش پایت میزند جبریل زانو یا علی
گفتی به وقت مردنش هر کس تو را بیند علی
مردم بیا دیدارم ای یارِ سیه مو یا علی
راهم کجا؟ چاهم کجا؟ گم کردهام کوی تو را
دل عازم روی تو شد، ره را بگو کو یا علی؟
گفتم شب میلاد تو گیرم ز تو مولا مدد
تا این که فانوس دلم گیرد ز تو سو یا علی
مشکل به کارم آمده، لطفی امیرالمؤمنین
دانم گره وا میشود، با ذکر یا هو یا علی
بودی تمام عمر من غمخوار و یارِ سختیام
هستی به هر زخمِ دلی، درمان و دارو یا علی
شاعر: حسن فطرس
هر نفسم
عشق تو شد چون به دلم منجلی
بر همه گفتم نه و بر تو بلی
چون نفسی می کشم از سینه ام
هر نفسم نام تو گوید علی
******
خمار
چشم همه تشنه ی آن روی توست
شیعه خمارِ خم ابروی توست
باد صبا چون که رسید از نجف
آن چه مشامم برسد بوی توست
******
صبا
صبا گر بگذری بر کوی یارم
بگو با دلبرم، زیبا نگارم
به جون هر چی عشقه توی دنیا
گلِ عشقی به جز حیدر ندارم
******
اشعار زيباي ديگر را در ادامه مطلب ببينيد
بانوى گلها
نوبهار آمد گل آمد گل شكفته در برش گل
گل چه گل، آن گل كه باشد تا سراپا پيكرش گل
گل بگو امشب كه گل از دامن گل سر كشيده
شد چمن آرا گل نورى كه باشد جوهرش گل
لحظه ميعاد آن ياس بهشت عشق سر مد
گل به گل گرديد عالم باختر تا خاورش گل
قابليت بين كه آمد قابله از عرش داور
بهر آن رنگين كمان دامن كه باشد مادرش گل
مريم و كلثوم و ساره آسيه با هاجر آن شب
آمدند از آسمان با هودجى سر تا سرش گل
جبرئيل عقل گشته مست مست از شادمانى
دست افشان پاى كوبان ريزد از بال و پرش گل
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرينش
قطب گلهاى بهشتى آنكه باشد محورش گل
شوكتش گل صولتش گل عصمتش گل عفتش گل
جامه اش گل چادرش گل تاروپود معجرش گل
دست او گل پاى او گل قامت رعناى او گل
علم او گل حلم او گل عقل او گل مشعرش گل
نازم آن قامت قيامت را، كه در دامان هستى
با نسيم رحمت حق ريزد از مشك ترش گل
روى او گل موى او گل خلق او گل خوى او گل
جسم او گل جان او گل فطرت حق باورش گل
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان
بينشش گل دانشش گل محفلش گل دفترش گل
در جنان پرسيد آدم كيست آن بانو كه باشد
گوشوار و سينه ريز و تاج زرين سرش گل
پاسخ از عرش برين آمد بگوش هوش آدم
او بود روحى كه خوانده خالق جان پرورش گل
اوست جان و اوست جوهر اوست رضوان اوست كوثر
اوست ظاهر اوست باطن اولش گل آخرش گل
اسم او گل رسم او گل اصل او گل نسل او گل
باب او گل مام او گل همدلش گل همسرش گل
راضيه مرضيه زهرا، طاهره، صديقه طوبا
طيبه انسيه حورا نام پاك ديگرش گل
فاطمه ام ابيها روح ياسين جان طاها
هست همچو نخل طوبا ريشه وبار و برش گل
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد
فكر او گل ذكر او گل نغمه جان پرورش گل
ذات آن بانوى سرمد هست چون ذات محمد
شربتش گل مذهبش گل مكتب روشنگرش گل
اوست رب المشرقين و مغربين چرخ گردون
شرق و غربش خرم از گل مهر و ماه و اخترش گل
مرج البحرين يعنى دامن دّر پرور او
لؤلؤ مرجان او گل خوشه هاى گوهرش گل
هم حسن گل هم حسينش هم وجود زينبينش
هست آرى تا قيامت هم پسر هم دخترش گل
خود نه تنها گل بود آن مهر بى همتا كه باشد
حاجبش گل خادمش گل فضه اش گل قنبرش گل
گشته نازل آيه تطهير در قرآن به شأنش
هست روشن اينكه مى باشد وجود اطهرش گل
قمرى دل مست و سر خوش گفت مرغان چمن را
اى خوش آن عاشق كه چون پروانه باشد دلبرش گل
هر كسى گل را به گيتى مقتداى خويش داند
بى گمان صبح قيامت ميزند حق بر سرش گل
شيعه ى گل، عترتِ گل، را جدا از گل نداند
آرى آرى هم محمد گل بود هم دخترش گل
ذكريا فاطر بحق فاطمه با اهل بينش
مى كند كارى كه گردد پاى تا سر ذاكرش گل
هر كسى با گل نشيند رنگ و بوى گل پذيرد
واى اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل
صبحدم، بر، منبرِ گل، يا «احد» گو بلبل دل
گفت نازم آنكه باشد شاعر گل پرورش گل
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
با اين دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته ني ام بي لب دم ساز چه سازم
در کنج قفس مي کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگيرم و هيهات
با اين همه افسونگري و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر اين راز چه سازم
گيرم که نهان برکشم اين آه جگر سوز
با اشک تو اي ديده غفار چه سازم
تار دل من چشمه الحان خدايي ست
از دست تو اي زخمه ناساز چه سازم
ساز غزل سايه به دامان تو خوش بود
دور از تو من دل شده آواز چه سازم
هوشنگ ابتهاج
چند شعر زيباي ديگر را در ادامه مطلب ببينيد